Friday 19 June 2015

A Simple Event: La Nascita Della Nouvelle Vague Iraniana


My programme notes for the upcoming Iranian cinema sidebar at Il Cinema Ritrovato (June 27 - July 4, 2015, Bologna, Italy)

Thursday 11 June 2015

Berlinale 2015#3 Best Films

يادداشت‌هاي شصت و پنجمين فستيوال فيلم برلين - بخش سوم
در سوي اشتباهِ جاده
احسان خوش‌بخت

6
پنج فيلم مورد علاقه‌ام در برليناله، كه در اين‌جا از آن‌ها ياد خواهم كرد، كمابيش تم‌هاي فيلم‌هاي بخش‌هاي ديگر و آن گروهي كه در بالا به آن اشاره كردم را ادامه مي‌دهند (سفر، فضاي مادي و سينمايي و ارتباط آن با تاريخ و حقيقت)، اما اين پنج فيلم اين مضامين را با مهارت و ظرافت بيشتر، و به همين ترتيب با تأثير و ماندگاري قابل ستايشي خلق كرده‌اند. با اين وجود تقريباً منهاي تنها فيلم قديمي‌ اين بخش (كه در بخش «برليناله كلاسيك» نمايش داده شد) بقيه از نظر فرم و ساختار آثاري انقلابي نيستند و روي خشت‌هايي بنا شده‌اند كه از قبل در سينما وجود داشته يا توسط آثار قبلي خود فيلم‌سازان نهاده شده است.
گربه نه جان دارد (اولا استاكِل، 1968)، مهم‌ترين كشف من در برليناله، بعد از چند دهه مرمت شده است تا به خاطرمان بياورد كه چقدر موج‌نوهاي سينماي اروپا در خارج از جريان‌هاي شناخته شده و رسمي مثل فرانسه، بريتانيا و بخش مشخصي از آلمان و اروپاي شرقي ناشناخته مانده‌اند و از همه مهم‌تر، چقدر نقش زنان در موج دوم مدرنيزم در سينما دست كم گرفته شده است.
گربه نه جان دارد
در اين اثر درخشان كه هم يادآور گدار است و هم آنيس واردا، ملاقات يك زن فرانسوي و آلماني در مونيخ به مجموعه‌اي از صحنه‌هاي پراكنده اما هدفمند از مكالمه‌ها و موقعيت‌ها دربارۀ نقش زن در جامعه مردسالار ختم مي‌شود. فيلم با تدوين پرسكته و قطع‌هاي مداوم در صدا و تصوير به دريافت‌هاي معمول بيننده از زيبايي و روايت حمله مي‌كند. استاكل از بازيگران زنش خواسته هر جور دلشان مي‌خواهد لباس بپوشند و آرايش كنند. به همين خاطر فيلم نوعي مرور مدهاي پوششي و فكري دهه 1960 هم است كه با موسيقي مانفرد آيشر (بنيان‌گذار كمپاني مشهور ECM) همراهي شده.

Tuesday 9 June 2015

Berlinale 2015#2


يادداشت‌هاي شصت و پنجمين فستيوال فيلم برلين - بخش دوم
در سوي اشتباهِ جاده
احسان خوش‌بخت

فيلم‌هاي بودند كه انگار فيلم‌نامه‌هايشان از تلفيق چند فيلم‌نامه و تصاويرشان از كنار هم گذاشتن تصاوير پراكنده‌اي كه از پروژه‌هاي بي‌ارتباط آمده‌اند - درست مثل يك نمايشگاه عكاسي - ساخته شده بودند، اما تأثير نهايي‌شان در مجموع ماندگار يا قابل اشاره بود. مثلاً بدن (مالگورژاتا شومافسكا) از لهستان، داستان‌ رابطه يك پليس با دختر ناسازگار و افسرده‌اش و زني كه به احضار ارواح و نيروهاي ماوراء اعتقاد دارد كمابيش در هر پيچ تازه‌اي به مسيري تازه پا مي‌گذارد، بدون اين كه چشم اندازهايِ پشت سر قوامي بگيرند و به يك روايت منسجم بينجامند، اما در آخر كار، به همان اندازه كه مأيوس كننده بود چيزهايي براي به خانۀ حافظه بردن داشت.
باكرۀ قسم خورده (لورا بيسپوري)، ساختۀ يكي از چندين فيلمساز زن حاضر در بخش مسابقه، به مراتب در پيوند دادن بخش‌هاي ناهمگون داستان موفق‌تر بود: فيلمي دربارۀ دختري از خانواده‌اي آلبانيايي كه در خانواده‌اي بدون پسر زندگي مي‌كند و براي رضايت خاطر پدرش تصميم مي‌گيرد مثل پسرها لباس بپوشد و زن بودنش را فراموش كند. سال‌ها بعد، بعد از مهاجرت دو دختر خانواده به ايتاليا، او بايد با هويت سركوب شده‌اش كه در خلال رابطه دو خواهر به سطح مي‌آيد رودررو شود. داستان، داستانِ به زنانگي برگشتن است. هم لحظه‌هايي خوب دارد و هم در كنار آن لحظاتي كه گويي كارگردان از خير سامان دادنِ فضا گذشته و به نوعي ابتذال در فضاي روايي قناعت كرده است.
خاطرات مستخدمه

Saturday 6 June 2015

Berlinale 2015#1


يادداشت‌هاي شصت و پنجمين فستيوال فيلم برلين - بخش اول
در سوي اشتباهِ جاده
احسان خوش‌بخت

1
برليناله، خرس طلايي دستاوردهاي يك عمر را به ويم وندرس داد و در كنارش همه فيلم‌هايش را نمايش داد كه توسط بنياد تازه تأسيس وندرس - با آرمي مثل بال يك فرشته - مرمت و ديجيتال شده‌اند. سفر من از زادگاه وندرس، دوسلدورف، آغاز شد. يك نمايشگاه عكاسي من را به آن‌جا كشاند و ديدن عكاسان كه يك به يك كارهايشان را روي پرده‌اي بزرگ معرفي مي‌كردند، مثل ديدن فيلمي بود كه از يك نما يا چند نماي پراكنده تشكيل شده باشد؛ فريم‌هايي از فيلمي كه هرگز ساخته نشده، اما ‌چشم‌ها و مغز مي‌تواند آن‌ها را به هم وصل كند، روايت خودش را بسازد و به عكس‌ها زندگي بدهند. فيلم‌هاي برليناله، يا لااقل بيشترشان، مثل همين فريم‌هاي جداافتاده‌اند. سينما هر سال منقطع‌تر و گسسته‌تر مي‌شود. آيا اين فيلمسازانند كه در كوير تخيل بخشي از باري كه قادر به بردوش كشيدن نيستند را بر شانه‌هاي تماشاگران مطيع نشسته در سالن تاريك گذاشته‌اند؟
سينما مغز آدم را پر از تصوير مي‌كند و باعث مي‌شود هر تصويري نتواند به سادگي تأثير بگذارد. مغز پر از تصوير ناخودآگاه و به شكلي دائمي در حال مقايسه و نتيجه‌گيري است. اگر در دوسلدورف يك دختر عكاس نيوزلندي از كوره‌هاي كارخانه‌هاي آلمان در مناطق صنعتي عكس گرفته، مغز سينمايي فكر مي‌كند كوره‌هاي صحراي سرخ به مراتب كوره‌تر‌ند. اگر در همان‌جا عكاسي چيني روزمرگي و ملال را در عكس‌هايش تصوير كرده، مغز سينمايي به خاطر مي‌آورد كه ‌سينماي امروز يعني تصاوير روزمرگي و روزمرگي تصاوير.

Monday 1 June 2015

Cinema at 33 1/3 RPM


Ten jazz takes on film music that prove the interconnectedness of the two art forms.
Read/listen here.

Jazz music has long expressed its capacity to borrow from various, sometimes contradictory sources in order to create something which in every sense transcends the original elements. Since the earliest days of jazz as a musical form, it has been inspired by military and funeral marches; has stylishly interpreted popular songs; and even brought the classical intricacies of Wagner into the domain of swinging brasses and reeds. This multiculturalism and eclecticism of jazz likens it to cinema which, in turn, has transformed pop culture motifs into something close to the sublime and mixed ‘high’ and ‘low’ artistic gestures to remarkable effect.

In the history of jazz, the evolution from ragtime or traditional tunes, to discovering the treasure trove of Broadway songs was fast and smooth. The latter influence was shared by cinema, as the history of film production quickly marched on. The emergence of ‘talkies’ in the United States meant rediscovering Broadway, its stars and directors and above all its musicals and their songs. In the 1930s, jazz became the incontestable rival of cinema in extracting tunes from the American theatre and transforming them into immortal standards. Both arts, film and jazz, used popular songs as a structuring framework, around which band leaders, musicians, directors and choreographers could develop more sophisticated and daring ideas.

Just as the emergence of television began to make itself felt at picture houses across the States, where declining attendance figures reflected a shift in the culture, jazz experienced a similar deadlock which contributed to the decline of the big bands. The effects of the war for returning Americans, and the new possibilities for enjoying entertainment in the home gave rise to very different strategies of survival: The film studios began to produce more sumptuous, glossy and costlier motion pictures to overshadow television, while jazz bands were downsized, becoming more intimate – or “indie”, if you like. Instead of big bands, modest outfits of three to six musicians was jazz’s answer to the times. In this respect, one might find the origins of John Cassavetes and 1960s independent cinema not only in Hollywood, but in Coleman Hawkins Quartet.

Cinema, for a very short time, managed to beat the odds with the help of Cinemascope, stereophonic sound, majestic scores and other gimmicks which expanded the affective potential of the big screen. After the invention and popularity of 331/3 rpm discs, releasing film music on LPs became a good source of income too. This market blossomed in the 1960s; in some cases, it was not only music but dialogue from the films that were presented on record (Who's Afraid of Virginia Woolf? and Romeo and Juliette). Jazz labels took note, and saw no reason to deprive themselves of such guaranteed success. Soon the themes from films were added to an expanding repertoire. Bringing film music to jazz wasn’t only a trend in keeping with the change in the public’s taste, but also a challenge for the musicians’ creativity in harmonic innovations and free improvisation – the way it had started two decades before, with Broadway songs.

The ten jazz takes on film music that I have selected here, rather than being a case of one art form riding the coattails of the other, prove the interconnectedness of the two and a motivating force that they both passionately share: creating images.