Friday 22 May 2009

Baghdad & Shiraz according to Raoul Walsh


بغداد، شيراز و درۀ اژدها به روايت والش
دزد بغداد (يك فانتزي هزارويك شب) Thief of Baghdad

كارگردان: رائول والش. فيلم‌نامه: لوتا وودز بر مبناي داستان هزارويك ‌شب نوشتۀ التون توماس (درواقع داگلاس فربنكس پدر). فيلم‌بردار: آرتور اديسن. طراح صحنه: ويليام كامرون‌منزيس. تدوين: ويليام نولان. لباس‌ها: ميچل لايزن. موسيقي: مارتيمور ويلسُن. بازيگران: داگلاس فربنكس (دزد بغداد)، جولين جانسن (شاهزاده)، آنا مي وونگ (كنيز)، براندون هرست، سو جين، اسنيتز ادواردز، چارلز بلچِر، وينتر بلاسم. محصول 1924 آمريكا، سياه و سفيد (با رنگمايه‌هايي براي صحنه‌ها)، 154 دقيقه (14 حلقه).
دزد سرخوش و دسترسي‌ناپذير بغداد، در گردش‌هاي شبانه‌اش سر از قصر خليفه درمي‌آورد و عاشق دخترِ خليفه مي‌شود كه او را در حال خواب ديده است. روز تولد دختر، خليفه اعلام مي‌كند كه دخترش قصد ازدواج دارد و شاهزادگانِ شرقي از ايران و هند و مغولستان به ‌سوي بغداد روانه مي‌شوند. در اين ميان شاهزادۀ مغول قصد دارد تا با ازدواج با دختر خليفه، بغداد را تصرف كند. در قصر خليفه نيز كنيزي پيشگو به شاهدخت مي‌گويد اولين مردي كه بوتۀ رز حياط قصر را لمس كند شوهر آيندۀ او خواهد بود. دزد بغداد با كمك دوستش تصميم مي‌گيرد در كنار ساير شاهزادگان و با نام قلابي شاهزاده احمد وارد قصر شود و دختر را بدزدد. او بر اثر يك تصادف در بدو ورود بوتۀ رز را لمس مي‌كند و شاهدخت او را مرد رؤياهاي خود مي‌بيند و به خليفه اعلام مي‌كند كه با او ازدواج خواهد كرد. اما يكي از كنيزانِ شاهدخت كه قبلاً او را به عنوان دزد ديده، رازش را برملا مي‌كند و احمد محكوم به مرگ مي‌شود. شاهدخت با دادن رشوه به سربازان مسئول اجراي حكم باعث نجات احمد و فرار او از قصر مي‌شود و خليفه در مواجهه با درخواست دوبارۀ شاهزادگان اعلام مي‌كند هر كسي كه ناياب‌ترين گنج عالم را در ظرف هفت ماه براي دخترش بياورد، همسر آيندۀ او خواهد بود. دزد بغداد افسرده و نااميد به سراغ مردي روحاني مي‌رود و با كمك او و اين‌بار با اراده‌اي محكم به‌ سوي صندوقچۀ جادويي در دوردست‌ها مي‌رود. شاهزادگان در آغاز فرصتي هفت‌ماهه به‌سوي بهترين گنجينه‌هاي عالم مي‌روند. شاهزادۀ ايراني با قاليچه‌اي پرنده از شيراز، شاهزادۀ هندي با گوي بلورين كه آينده را پيشگويي مي‌كند و شاهزادۀ مغول با سيب شفابخشي از سرزمين خود. احمد نيز با گذر از درۀ آتش، درۀ اژدها، كشتن خفاش غول‌پيكر و رسيدن به پير درياي شب به اعماق دريا مي‌رود و كليد صندوقچه را از ميان عنكبوت مرگبار و پري‌هاي دريايي وسوسه‌گر بيرون مي‌كشد و سپس سوار بر اسب بالدار به قلعۀ ماه مي‌رود و صندوقچه را به چنگ مي‌آورد. شاهزادگان در راه بازگشت، به‌وسيلۀ گوي بلورين مي‌فهمند كه شاهدخت به‌سختي بيمار است، پس سوار بر قاليچۀ پرنده به‌سرعت خود را به بغداد مي‌رسانند و با كمك سيب جادويي دختر را از بستر مرگ نجات مي‌دهند. دختر مي‌گويد درست است كه سيب جادويي باعث نجات او شده اما هيچ‌كدام از اين سه گنجينه (قاليچه، گوي و سيب) ناياب‌ترين نيستند چون بدون ديگري نمي‌توانستند اين شفاي سريع را ميسر كنند. شاهزادۀ مغول پس از نااميدي از اين ازدواج دستور مي‌دهد تا تمام سربازانش مخفيانه وارد بغداد شوند و در مدت كوتاهي تمام شهر را تصرف و خليفه و دخترش را نيز اسير كنند. احمد در راه رسيدن به بغداد از اين موضوع باخبر مي‌شود و با سرعت باد خود را به شهر مي‌رساند و با كمك صندوقچۀ جادويي هزاران هزار سرباز از زمين بيرون مي‌كشد و در زماني اندك دوباره بغداد را از چنگ مغول‌ها درمي‌آورد و خليفه اين‌بار با افتخار تمام دختر را به عقد احمد ــ دزد قديم بغداد ــ درمي‌آورد.

--> -->
تماشاي هر فيلمي از رائول والش، برخورد نزديك از نوع سوم با سينماي حقيقي است. دزد بغداد، آن‌گونه كه اورسن ولز در مقدمۀ پيش‌نمايش فيلم عنوان مي‌كند، فيلمي است فاخر و شيك كه شبيه يك مجلۀ مد پرزرق‌وبرق ساخته شده است. جلال و شكوه آن مانند تمام فانتزي‌هاي كه وام‌دار هزارويك ‌شب بوده‌اند، بيش‌تر شبيه رؤياهاي يك ضمير ناخوداگاه و افسانه‌سراست. دزد بغداد تنها يك عنوان است كه امكان هر گونه الحاقي، از حادثه و شمشيرزني تا عشق و پرواز در آسمان‌هاي خيال، بر آن وجود دارد. شباهت ميان ساير نسخه‌هاي دزد بغداد در فراز و فرودهاي داستاني اندك و در ميزان گريز از واقعيت فراوان است و تاكنون بجز نسخۀ والش سه نسخۀ ديگر از آن ساخته شده: در 1940 توسط مايكل پاول و امريك پرسبرگر، 1960 در محصولي فرانسوي/ ايتاليايي توسط آرتور لوبين و در 1978 به كارگرداني كلايو وانر و اين‌بار در محصولي مشترك از فرانسه و انگلستان. هزينۀ توليد فيلم به‌تنهايي 5/2 ميليون دلار بود كه در زمان خود براي ساخت ده‌ها اثر صامت ديگر كافي مي‌نمود. فيلم علاوه بر دكورهاي غول‌آسا و سحرانگيزش از رنگ‌مايه‌هايي نظير آبي، آبي تيره، بنفش و سبز در مرحلۀ ظهور و براي افزودن افسوني ديگر به تصاوير استفاده كرده بود (با وجود اين رنگ‌مايه‌هاي عالي، فيلم در دهۀ گذشته به صورت كامپيوتري نيز رنگ شده است).
منابع الهام فيلم خارج از جهان ادبيات و افسانه در خود سينما از قصر هزارويك‌ شب (ژرژ مليس، 1905) تا موميايي‌ها (پل لني، 1924) در نوسان است. فيلم هشت دقيقه‌اي مليس روايتي است در دو صحنه (پرده) كه با دكورهاي دوبعدي و نقاشي‌گونۀ تئاتري سعي در ورود به جهان فانتزي «هزارويك‌ شب» را دارد و هنوز صحنۀ رقص اسكلت‌ها در آن پيشرو و به‌يادماندني است اما گفته مي‌شود اين تماشاي موميايي‌ها بود كه داگلاس فربنكس را نسبت به ساخت فيلمي مشابه ترغيب كرد. با توجه به موقعيت فربنكس در هاليوود دهۀ 1920 ــ وجود يك كمپاني شخصي براي توليد فيلم و يك كمپاني عظيم پخش فيلم (يونايتد آرتيستز) كه قسمتي از سهام آن نيز به فربنكس تعلق داشت ــ و به چندين دليل ديگر كه در زير ذكر خواهند شد نقش والش را در ساخت اين فيلم مي‌توان بيش‌تر به عنوان كارگرداني منحصربه‌فرد در فنِ سينما و دست‌پروردۀ بااستعداد مكتب گريفيث در داستان‌سرايي و اصالت تكنيكي توصيف كرد. جمع كردن ابعاد گوناگون يك فيلم عظيم و به يك رنگ درآوردن تمام آن‌ها كه منجر به بروز اصالت هنري در افسانه‌هاي سينمايي مردم‌پسند شود، كاري است كه كارگردانان زيادي در تاريخ سينما از پس آن برنيامده‌اند و بسياري از نام‌آورترين آن‌ها در زير بار مسئوليتي چنين پيچيده كمر خم كرده و اعتبار و نام خود را به لغزش آشكار كشانده‌اند. والش با منش فوق‌حرفه‌اي و برخوردي دور از وابستگي به جهان پيرامونش از اين لبۀ تيغ قهرمانانه گذاشته است. فيلم نمونه‌هايي قابل‌توجه از قهرمانان و ضدقهرمانان او و موقعيت‌هاي پرآشوب والشي در خود دارد و با اين وجود همچنان در ميان دو قطب قدرتمند ديگر كم‌رنگ‌تر از يك فيلم اصيل والش چهره مي‌نمايد. اما اين دو قطب: نخست داگلاس فربنكس (1939-1883) ستارۀ تمام‌عيار سينماي صامت و از پايه‌هاي تاريخ سينماي آمريكاست كه در زمان ساخت دزد بغداد قدرت اقتصادي او (كه پيش‌تر بدان اشاره‌اي داشتيم)، شهرت و اعتبارش و در سطحي فراتر سليقۀ هنرمندانه‌اش در گزينش نقش‌ها و پروژه‌هايي كه درگير آن‌ها مي‌شد نام او را در صدر هر فيلمي قرار مي‌داد كه او دخالتي در آن داشت. اين فربنكس بود كه رؤياي ساخت يك افسانۀ هزارويك‌ شب را درسر داشت و اين او بود كه در تمامي اجزاي فيلم دخالت كرد و دايرۀ نظارت او به نحوۀ نمايش فيلم (موسيقي، سينماها، تبليغات و...) هم رسيد.
تأثيري كه فربنكس با نقش‌هايي از اين نوع (دزدان دريايي و شمشيرزنان و...) در شكل‌گيري سبك و شخصيت سينمايي ارول فلين و جين كلي داشت غيرقابل‌انكار است و طبع ماجراجو، شوخ‌طبع، قلندرمآب، و حركت‌هاي متناسب و موزون او از نظر زيبايي‌شناسي با حركات چاپلين در شخصيت ولگرد و يا خانم ليليان گيش در شخصيت‌هاي آرام و معصوم فيلم‌هاي گريفيث پهلو مي‌زند. صحنۀ ورود او به عبادتگاه در ابتداي دزد بغداد و انكارش از دنياي پس از مرگ امضاي والش را در خود دارد و اين تم با حركت او براي جست‌وجوي معنايي براي زيستن در طي سفر هفت‌خوانه‌اش به وسيلۀ والش با حادثه‌هاي پياپي معني مي‌شود. قهرماني براي والش اگرچه واژه‌اي ميان‌تهي است اما مانند هاكس پوشش ــ و درواقع معنايي ــ بر پوچي بزرگ‌تري است كه زندگي قهرمانِ او را احاطه كرده است.
اما قطب دوم فيلم نابغۀ نسبتاً ناشناس طراحي، ويليام كامرون منزيس (1957-1896) است كه به عنوان نخستين طراح توليد تاريخ سينما مسئوليت كيفيت بصري چشمگير شاهكارهايي چون بربادرفته (1939) به او نسبت داده مي‌شود. دزد بغداد اولين طراحي اوست، مملو از دكورهاي غول‌آسا كه بدون حقه‌هاي بصري و در حالت عادي 13 تا 14 متر ارتفاع دارند. منزيس در اين فيلم به تلفيقي از شمايل كليشه‌اي معماري هزارو يك ‌شب با معماري پيچيدۀ سينماي اكسپرسيونيست آلمان (به‌خصوص در نيمۀ دوم فيلم) دست يافته است. نبوغ طراحي در سكانس‌هاي عبور فربنكس از درۀ آتش يا هيولاها و نماهاي واپسين فيلم از بغداد كه بر فراز قاليچۀ پرنده روايت مي‌شوند، امكان تطبيق منزيس را با سينماي علمي/ خيالي هاليوود يادآور مي‌شوند. اتفاقي كه درواقع نيز رخ داد و او با كارگرداني چيزهايي كه مي‌آيند (1936) و مهاجماني از مريخ (1953) توانايي مسلمش را در اين حيطۀ تخصصي هنر طراحي بروز داد. زماني كه تاب هوپر در 1986 (و پس از 33 سال) تصميم به بازسازي مهاجماني از مريخ گرفت، هنوز دكورهاي منزيس جوابگوي نياز او بودند و هوپر بخشي از آن‌ها را عيناً در عصر اسپيلبرگ و لوكاس به‌كار برد. فيلمي با عظمت دزد بغداد كه ساختار بي‌نقص، پرجزييات و باشكوهش با معجزه‌هاي ديگر سينماي صامت مانند متروپوليس شباهت‌هاي بسياري داشت بالطبع به موسيقي مناسبي كه پوشش‌دهندۀ صحنه‌هاي حماسي و پرسياهي‌لشگرش يا خط عاشقانۀ جذاب و افسانه‌گونش باشد نياز داشت. نمايش افتتاحيۀ فيلم در نيويورك با موسيقي كه توسط مارتيمور ويلسن نوشته شده بود و بيش از صد نوازنده با خود داشت به ضيافتي باشكوه در تاريخ سينماي صامت تبديل شد. مورخان، موسيقي ويلسن را در اثري غني از هردو جنبۀ ساختار تماتيك و اركستراسيون و پيش‌درآمدي بر دستاوردهاي اريش وولفگانگ كورنگالد و ساير آهنگ‌سازان بزرگ هاليوود در دورۀ ناطق ارزيابي مي‌كنند.
اما از آن‌جا كه براي اجراي موسيقي پيچيده و پرساز ويلسن در ساير سينماهاي كشور امكانات كافي وجود نداشت جيمز برادفورد از سوي كمپاني فربنكس مأمور شد دفترچۀ نت‌هاي پيشنهادي براي اجرا در سينماهاي كوچك‌تر تهيه كند. بنابراين احتمالاً بيش‌تر سينماروهاي جهان در دهۀ 1920 كه در شهرهايي با سينماهاي ردۀ دوم پراكنده بودند، موسيقي برادفورد را روي تصاوير اين فيلم شنيده‌اند. اثر برادفورد در شش صفحه و با 64 قطعه موسيقي براي بخش‌هاي مختلف فيلم بعدها مبناي بسياري از نمايش‌هاي مجدد فيلم قرار گرفت. در رجوع مجدد به اين كلاسيك رائول والش در قرن 21، اين‌بار «اركستر تصاوير متحرك مونت آلتو» مأموريت پيدا كرد براي عرضۀ فيلم روي "دي وي دي" و نمايش‌هاي بعدي آن موسيقي جديدي تهيه كند.
اركستر مونت آلتو دسته‌اي پنج تا هفت‌نفره است كه با الهام از موسيقي آمريكايي براي فيلم‌هاي صامت موسيقي تدارك مي‌بيند و اجرا مي‌كند. منظور از تدارك ديدن تلفيقي است دقيق و هنرمندانه از موسيقي باقي‌مانده از فيلم، چه به صورت دفترچۀ قطعه‌هاي پيشنهادي و چه به صورت موسيقي تصنيفي كامل، با قطعه‌هاي كلاسيك يا عامه‌پسند و موسيقي تصنيف‌شده توسط خود گروه براي هر فيلم. طي كردن چنين مسيري براي هر فيلم صامت، از كمدي‌هاي كيتن تا فيلم‌هاي عظيمي از نوعِ دزد بغداد، سبب شده تا مونت آلتو به نوعي محققِ موسيقي سينماي صامت تبديل شود و سخنراني‌ها يا اجراهاي آن‌ها در دانشكده‌هاي سينمايي و جشنواره‌هاي سينماي صامت در آمريكا و اروپا از پويايي اين گروه خبر مي‌دهد. مونت آلتو به رهبري رادني سائر و سوزان هال، سال 1989 در كلرادو شكل گرفت اما نخستين تمايل گروه به ساخت و اجراي موسيقي براي فيلم‌هاي صامت در 1994 و پس از كشف گنجينۀ موسيقي آل ليتون ــ يك موسيقي‌دان كلرادويي در 1920 ــ اتفاق افتاد و از آن پس نام‌شان را به «اركستر تصاوير متحرك مونت آلتو» تغيير دادند.
شهرت‌شان تا بدان حد فراتر رفت كه روي جلد نيويورك تايمز قرار گرفتند و براي بسياري از فيلم‌هاي صامت پخش شده توسط دو كمپاني مايلستن و كينو موسيقي ساختند. مونت آلتو در تورهاي خود نسخه‌هاي 35 ميلي‌متري يا 16 ميلي‌متري و حتي DVD فيلم‌هايي را كه براي آن‌ها موسيقي ساخته حمل مي‌كند و براي مكان‌هاي فرهنگي و دانشگاه‌ها به نمايش درمي‌آورد در سايت آن‌ها اعلام شده كه حتي براي اجراي موسيقي در مجالس عروسي نيز آمادگي دارند! مهم‌ترين فيلم‌هايي كه مونت آلتو براي آن‌ها موسيقي تنظيم كرده و هم‌اكنون روي ويدئو و "دي وي دي" وجود دارد از اين قرار است: دزد دريايي سياه‌پوش (1925)، خون و شن (1922)، چهار سوار سرنوشت (1921)، دكتر جكيل و آقاي هايد (1920)، شبح اپرا (1925)، طلوع (1927) و اغلب آثار كيتن از سه دوران تا فيلم‌بردار.
مونت آلتو شش صفحۀ موسيقي جيمز برادفورد را مبنا قرار داد و در هر مورد كه به نتيجۀ مناسبي از تلفيق موسيقي و تصوير نرسيد قطعۀ پيشنهادي را تغيير داد، اما محدودۀ تغييرات از سليقۀ موسيقايي برادفورد فراتر برده نشد تا به هماهنگي قطعه‌ها لطمه‌اي وارد نشود. نتيجۀ نهايي كه به‌طور دقيق و جزءبه‌جزء در اين‌جا آورده شده، نُه قطعه بيش‌تر از نسخۀ برادفورد دارد و علاوه بر پاره‌اي جابه‌جايي‌ها از زمان‌بندي دقيق و تنظيمي مناسب برخوردار است.
آن‌چه از مونت آلتو روي دزد بغداد شنيده مي‌شود به خاطر ساختار پيراسته و مطبوعش و هماهنگي با تصويرها قابل ستايش است. موسيقي مونت آلتو هيچ‌گاه قصد ندارد از خود فيلم فراتر رود و توضيحي بيش‌تر براي صحنه‌هاي آن باشد، به همين دليل موسيقي مونت آلتو به همان راحتي كه نواخته مي‌شود، شنيده شده و مزاحمتي براي تصويرها و اصالت فيلم ايجاد نمي‌كند. اما اين سادگي در برخورد با سينماي صامت كه از امتيازهاي گروه است دربارۀ فيلمي در ابعاد دزد بغداد نتيجۀ چندان خوشايندي ندارد. عظمت خيره‌كنندۀ تصاوير در كنار اركستر كوچك مونت آلتو تضادي ناخوشايند ايجاد مي‌كند. موسيقي آن‌ها همواره بين سه تا حداكثر شش ساز در نوسان است (ويلن، كلارينت، چلو، ترومپت، پيانو و پركاشن) و تركيب اين دستۀ كوچك بيش‌تر مناسب كمدي‌ها يا درام‌هاي صامت دوحلقه‌اي به نظر مي‌رسد تا فيلمي كه ظاهراً در شكل اصلي خود منبع الهامي براي آهنگ‌سازان حماسي بزرگي مانند كورنگالد و روژا بوده است. اين موسيقي كم‌حجم و حداقل‌گرا چنين ذهنيتي ايجاد مي‌كند كه فيلم بسيار بزرگي در سينماي حقير كوچكي به نمايش گذاشته شده است.

1 comment:

  1. 1001 nights orchestra based in Austin , Texas did a
    magnificAnt live score for this film in 2002.

    ReplyDelete