Friday 18 December 2015

How the West Was Won? With A Movie Camera

مقدمه بر فيلم‌هاي وسترن انتخابي‌ام براي سينماتك موزه هنرهاي معاصر تهران. منتشر شده در كاتالوگ سينماتك.

حماسه‌ها و مرثيه‌هاي غرب قديم: چهرۀ ديگري از سينماي وسترن

اين برنامه ده فيلمه ستايش و مرور ژانري است كه به خاطر نشانه‌هاي بصري و قراردادهاي آشنا و مقبولش شايد مشهورترين ژانر تاريخ سينما باشد.
فيلم‌هاي وسترن كه تقريباً با فراز و فرودهاي معمول در محبوبيت و اهميت‌شان از همان آغاز تاريخ سينما تا امروز ساخته شده‌اند از نظر روايي شخصيت‌ها، موقعيت‌ها و پلات‌هايي قابل پيش‌بيني دارند كه گذر زمان تأثير اندكي بر آن‌ها گذاشته است. شايد بزرگ‌ترين تناقض ژانر در همين جا نهفته باشد كه با وجود مقاومت در برابر تغيير، وسترن براي مدتي بسيار طولاني طراوت و محبوبيت و قدرت سينمايي‌اش را حفظ كرد.
بيش‌تر وسترن‌ها درام‌شان را از درگيري آدم يا آدم‌هاي خوب (كلانتر، كابوي) با آدم يا آدم‌هاي بد (ياغي، راهزن، آدم‌كش) در پس‌زمينه‌اي از نزاع بين آزادي و سرمايه‌داري (گله‌داري، راه‌آهن، استخراج نفت، بانك‌داري) و تقابل تمدن و عناصر «نامتمدن» (سرخ‌پوستان، راهزنان، مكزيكي‌ها طلاجويان، ماجراجويان) مي‌سازند.
در وسترنْ عنصرِ تكرار فراوان است، اما تكرار در وسترن نه از روي محدوديت‌هاي تحميل شده توسط ژانر، بلكه انتخابي آزاد و آگاهانه براي بازي با نشانه‌هايي به شدت منعطف است. اين نشانه‌ها مي‌توانند در هر دوره تعابيري معاصر پيدا كنند، به روز ‌شوند و تابع مفاهيم عصري باشند كه فيلم در آن ساخته شده است.

اين رتروسپكتيو بر اساس كتاب «سينماي وسترن» (نشر روزنه كار، 1393) و همان ايدۀ بنيادين كتاب شكل گرفته است: اين‌كه سينماي وسترن بر خلاف ژانرهاي محبوب ديگر سينماي اوليه (ملودرام، كمدي) با اين كه از نظر تاريخي به ندرت پا از قرن نوزدهم فراتر ‌گذاشت، ژانري بود كه در دورۀ مورد بررسي قرار گرفته در اين برنامه (61-1930) اساساً با مفاهيمي مدرن سر و كار داشت.
وسترن دنياي تضادهاي عميق و آشكار قرن نوزدهم آمريكا را بهانه‌اي براي كنكاش در مفاهيم بنيادين مدرنيزمي  قرار داد كه آمريكاي قرن بيستم را با شتاب به پيش مي‌راند. اين فيلم‌ها در بهترين حالت شرحي بودند بر روياهاي افسارگسيخته آمريكا و خطراتي كه افراد و جوامع را در راه رسيدن به اين روياها تهديد مي‌كرد.
بزرگ‌ترين امتياز سينماي وسترن لذت بديهي تماشاي فيلم‌هاست؛ آثاري با كشش دراماتيك، هيجان، اكشن و لذت حركت در چشم‌اندازهاي طبيعي. اين سينما با تكيه‌اي خلاقانه بر تضاد و تقابل هميشه حاضر بين مفاهيم و عناصر بصري مختلف، هم احساسات بيننده را تحت تأثير قرار مي‌دهد و هم نيروي فكر را وادار به واكنشي آني، اگرچه ناخودآگاه، نسبت به پرسش‌هاي مهم يك انسان قرن بيست و يكمي مي‌كند.
اين برنامه، چهره كم‌تر شناخته شده يا حتي ناشناخته‌اي از ژانر وسترن ارائه مي‌دهد، چهره‌اي كه بعضاً مي‌تواند در تضاد با تلقي عام از وسترن قرار بگيرد. براي همين است كه آگاهانه از گنجاندن فيلم‌هاي شناخته شده، بارها ديده شده و در دسترس مثل «دليجان»، «ريوبراوو»، «نيمروز» و «شين» پرهيز شده و به جايش فيلم‌هاي كارگردانان كم‌تر ستايش شده‌اي مثل جوزف اچ لوييس، هنري كينگ و آلن دوان در كنار آثار درخشان، اما كم‌تر قدرديده اساتيد هميشگي (جان فورد، آنتوني مان) به نمايش در خواهد آمد.
همين‌طور سينماي دهه 1960 و پس از آن به استثناء «دو سوار» كنار گذاشته شده تا فرصتي براي تأمل روي مدرنيزمِ وسترن كلاسيك آمريكايي به دست بيايد. دقيقاً به خاطر همين طرح و برنامه وسترن‌هاي ساخته شده در كشورهاي ديگر (به خصوص وسترن‌هاي اروپايي) نيز به برنامه‌هاي آينده موكول شده‌اند.
اين برنامه در عوض بر چهره خشونت‌گريز، دموكرات، صلح‌طلب، سياسي و ضداسطوره‌اي وسترن تمركز دارد و از فرهنگ غالب اسلحه‌دوستي، مردسالاري و روايت‌هاي كلاسيك رئاليستي انبوه وسترن‌هاي تاريخ سينما (كه صدالبته تعداد قابل توجهي از آن‌ها آثار فوق‌العاده‌اي هستند) دور مي‌شود.
تنها عنصر غايب اين برنامه وسترن‌هايي با محور شخصيت‌هاي زن قدرتمند است (كه بيشترشان مثل پيش‌نويس‌هاي كاربني سينماي فمينيست به نظر مي‌آيند). بنا به همان قصد ارائه تعريف تازه‌اي از وسترن و گذار از آثار شناخته شده و بارها ديده شده، «جاني گيتار» مشهورترين نمونه اين نوع فيلم‌ها به نفع «زني كه تقريباً دارش زدند» (آلن دوان) و يا «زنان رهسپار غرب» (ويليام ولمن) كنار گذاشته شده است. اما هيچ‌يك از اين دو فيلم، احتمالاً به دليل ملاحضات فرهنگي سينماتك و پرهيز از جرح و تعديل فيلم‌ها، در فهرست نهايي حضور ندارند، گرچه فيلم‌هاي ديگري از دوان و ولمن نمايش داده خواهد شد.
بايد اعتراف كرد حضور زنان در سينماي وسترن معمولاً حاشيه‌اي، فرعي و مختصر بوده و احتمالاً به همين دليل اين ژانر كم‌تر بين تماشاگران زن سينما محبوبيت داشته است. اما از طرف ديگر در نظر گرفتن اين واقعيت كه نويسنده يا گردآوري‌كننده بعضي از بهترين كتاب‌ها (و در بعضي موارد تنها كتاب‌ها) دربارۀ وسترن‌سازانْ زنان هستند نشان مي‌دهد كه اين تلقي شايد دربارۀ عامه سينماروها صحت داشته باشد، اما سينمادوستان زن آن را به شدت به چالش مي‌كشند. بين اين كتاب‌هاي نوشته شده توسط زنان مي‌توانم اشاره كنم به «رائول والش: ماجراهاي واقعي كارگردان افسانه‌اي هاليوود» (مريلين آن ماس)، تحليل «رود سرخ» (سوزان لياندرا گيگ) و «شين» (ايون فون هوزن و ادوارد كانتري‌من)، هر دو از مجموعه كتاب‌هاي بي آف آي، «غرب چگونه به آواز در آمد موسيقي در وسترن‌هاي جان فورد» (كاترين كاليناك)، «آلن دوان يك پرونده» (جينا تلارولي با ديويد فلپز) و «آنتوني مان» (جنين بيسينگر). گذشته از اين‌ها، اگر نخواهيم به دفاعِ از جان و دل پالين كيل از فيلم‌هاي اوليه سام پكين‌پا اشاره كنيم، بي‌انصافي است اگر به خاطر نياوريم كه اين جنت برگستروم بود كه آدم‌هايي مثل جوزف اچ لوييس و باد باتيكر را به كلاس‌هاي درس‌اش در دانشگاه يو سي ال اي دعوت مي‌كرد.
در انتخاب اين ده فيلم سعي كرده‌ام تا بر فرازهاي مهم ژانر در طي دوران طلايي‌اش تأكيد كنم، بدون اين كه برنامه به كليشه‌هاي رايج وسترن گرفتار شود.
از پدران معنوي ژانر، رائول والش و جان فورد، دو فيلم در برنامه حضور دارند كه آغاز و پايان اين دورۀ تاريخي، از تولد سينماي ناطق تا مرگ سيستم استوديويي و سقوط هاليوود عصر كلاسيك را مشخص مي‌كنند: «مسير بزرگ» (والش،1930) كه اولين نقش مهم جان وين هم محسوب مي‌شود - و «دو سوار» (1961)، وسترن آرام و متفاوت جان فورد كه درخشندگي آثار متأخر او را با حضور دو تا از بزرگ‌ترين وسترنرهاي سينما، جيمز استوارت و ريچارد ويدمارك، كامل مي‌كند.ثآثارررب


لااقل سه فيلم از اين مجموعه به طور مستقيم با مسأله سرخپوستان سر و كار دارد. از بين آن‌ها «دروازۀ شيطان» (آنتوني مان، 1950) و «تير شكسته» (شايد بهترين فيلم دلمر ديوز، 1950) از اولين نمونه‌هاي تجديد نظر ژانر در نحوه تصوير كردن بوميان آمريكاي شمالي‌اند. من اين نمونه‌ها را حتي به وسترن‌هاي تجديدنظرطلبانه دهه هفتاد و پس از آن ترجيح مي‌دهم، شايد چون نوعي موازنه و اصالت در آن‌ها وجود دارد. اين فيلم‌ها از نگاه رومانتيكي كه سينما معمولاً به زندگي قبايل سنتي دارد عاري نيستند، اما شايد به خاطر حضور همين طعم افسانه‌اي است كه تصوير كردن پيش‌روي اقوام سفيد در آمريكا و تسخير سرزمين‌هاي سرخپوستان در اين فيلم‌ها صورتي گزنده‌تر پيدا مي‌كند.
مضمون ديگري كه در اين برنامه جاري است، گرايش‌هاي ضداستبدادي وسترن است كه معمولاً يك فرد را در مقابل مجموعه‌اي قدرتمند و پيچيده (از سرمايه‌داران، صاحبان راه‌آهن، دامداران و سياستمداران) قرار مي‌دهد. اين ويژگي وسترن مي‌تواند به آن خصلتي معاصر و به ژانر امكان اظهار نظر دربارۀ مسائل روز را بدهد، بدون اين كه فيلم در محاق خودسانسوري معمول هاليوود بيفتد.
«رد نقره» (آلن دوان، 1954) نمونه‌اي است از اين سينما؛ واكنشي به استبداد دورۀ مك‌كارتي و تصفيه چپي‌ها در هاليوود و عصري كه به فرهنگ تزوير، خيانت، بي‌اعتمادي و مجيزگويي دامن‌ زد.
«وحشت در شهري در تكزاس» (جوزف اچ لوييس، 1958)، يكي از غيرعادي‌ترين وسترن‌هاي تاريخ سينما، استبداد و رخنه كردن ترس در دل اجتماعي كوچك را با مسالۀ نفت پيوند مي‌دهد؛ گويي فيلم دارد تصويري از آينده مي‌دهد.
سرشاخ شدن وسترن با خشونت فردي و گروهي در دو شاهكار برجسته شده‌اند كه بخشي مهم از اين برنامه را شكل مي‌دهند: «حادثه آكس بو» (ويليام ولمن، 1943) و تراژدي باشكوه هنري كينگ، «تيرانداز» (1950)، كه خواننده فولك و راك، باب ديلن، يك آهنگ كامل فقط دربارۀ ديدن اين فيلم نوشته است.
از آن سو «هفت مرد از حالا» (باد باتيكر، 1956) شايد خالص‌ترين وسترني باشد كه تا به حال ساخته شده، فيلمي كه عناصر تراژدي يوناني را با تئاتر ابزورد درهم مي‌آميزد. دنياي استعاري، آبستره و خالي فيلم با كنترل نقاشي‌وار رنگ‌ها در «رد گربه» (1954) تكرار مي‌شود، فيلمي ساخته ويليام ولمن، تنها كارگرداني كه دو فيلم در اين برنامه دارد. «رد گربه» به داستاني از انجيل مي‌ماند و ريتمش مي‌تواند پيش‌بيني آثار آينده ژانر مثل «ال توپو» و «مرد مرده» باشد.
در كتاب «سينماي وسترن» ادعا كرده‌ام كه بعضي از درخشان‌ترين و روشنگرانه‌ترين نمونه‌هاي تاريخ تفكر و ايده‌ها در مديومِ فيلم در اين ژانر شكل گرفته‌اند. اين برنامه فرصتي است براي محك زدن اين ايده و اثبات يا رد آن توسط هر كسي كه به تماشاي اين ده فيلم بنشيند.
تا همين جاي كار در جواب آن سوال قديمي كه سر از عنوان يك فيلم وسترن مشهور هم در آورد، يعني «غرب چگونه تسخير شد؟»، بايد با اطمينان گفت: «با يك دوربين!»

احسان خوش‌بخت
تيرماه 1394

No comments:

Post a Comment