Saturday 23 March 2013

Houshang Kavousi (1922-2013)


دكتر اميرهوشنگ كاوسي، مورخ و منتقدِ سينما (و بعضاً فيلمساز و بازيگر) و پدر نقد فيلم مدرن و علمي در ايران، ديروز، در دومين روز سال نو، در بيمارستان سيناي تهران درگذشت.

شيفتگي من به او از لحن بي پروايش، كتهاي كشمير و لم دادن بي قيدش در صندلي در برنامههاي تلويزيوني سينمايي (به خصوص برنامههاي علي معلم) شروع شد. بين دوران دبيرستان و دانشگاه، به لطف حميدرضا صدر، براي اولين بار با قهرمانم در خانهاش در خيابان وليعصر (پهلوي)، حواليِ پارك ملت، ديدار كردم، وقتي كه تازه از سكتهاي جان سالم به دربرده و با سرسختي به تمرين براي بازگشت به زندگي عادي مشغول بود.


 از آن ديدار تا ديدارهاي بعدي، او هميشه آرام، دقيق، خوشپوش، مهربان و صاحب نگاهِ تيز انتقادي باقي ماند. من تقريباً هر سال به ديدارش مي رفتم، معمولاً به همراهي بهزاد رحيميان كه بيش تر از هركسي با او در تماس بود، و البته حميدرضا صدر كه با همسرش ديدار در نوروز با دكتر را فراموش نميكرد. هوشنگ گلمكاني، سردبير ماهنامۀ فيلم، به جز چاپ منظم مقالههاي دكتر، نسخههاي تازه مجله را براي او ميبرد و آخرين بار، ميترا محاسني، همسر عزيز ساعتي، پرترههايي درجه يك از دكتر گرفته بود كه او را با ريش يك دست سپيدش نشان ميداد، و مثل هميشه بسيار فاخر و آرام.

 من مستندي كه زمستان پنج سال پيش ساختم، با نام از كاليگاري تا ليبسكيند، را به دكتر تقديم كردم (بعد از هانري لانگلوا)، و بهترين مزدي كه براي ساخت آن فيلم گرفتم، ستايش دكتر بودشاهكار بود آقا» اين چيزي بود كه به بهزاد رحيميان مي گفت)، نه فقط چون «ستايش» و تعريف بود، بلكه به خاطر اين كه از سوي دكتر بود، مردي كه پيش از اين با فاصلهاي طولاني در آن سوي صفحه تلويزيون فيلمهايي كه همه شاهكار قلمداد ميكردند را بيواهمه سكۀ يك پول ميكرد و براي من اندكي زمان برد تا دريابم مبارزۀ اين «منتقد شمشمير» با ابتذال چقدر واقعي و تا چه حد ضروري بوده است.


فيلمي كه در اينجاست، بخش آخر مستند از كاليگاري تا ليبسكيند است، همان كاري كه به دكتر تقديم شده.

No comments:

Post a Comment